یکی بود یکی نبود ، من بودم و تو نبــــــــــــــــــــــــودی ،
زیر سقف اتاق تنهایی ، تو را میخواستم و رفتــــــــــه بودی
یکی عاشق بود ، یکی بی وفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا ،
من مثل شیشه شکستم و تو خرده شیشه ها را گذاشتی زیر پا
یکی به انتظار ، یکی بی خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــال ،
من در انتظارت نشستم و تو شدی حسرتی در این انتـــــــظار
یکی بود یکی نبود ، من بودم و تو رفتــــــــــــــــــــه بودی ،
برای پیدا کردنت هیچ ردپایی از خودت نگذاشته بـــــــــــودی
یکی چشمهایش پر از اشک شده ، یکی به جرم دلشـــــــــــــــــــــــکستن فراری شده
یکی اینجا باز هم عاشق است ، یکی در حال فرامـــــــــــــــــــــــــــــوش کردن است!
دلم به هوای تو ، بی هوا ، سر به بیابان گذاشته ، اما نمیداند که دیگر کار از کار گذشته
دیگر دلت از خط پایان گذشته و این منم که هنوز به آخــــــــــــــــــــــــر قصه نرسیده ام
جا مانده ام در قصه ای که حکایت از مجنونی تنها دارد ،
این قصه دیگر همچو آغازش جایی برای لیلی بی وفا ندارد !
سرانجام همه دلتنگی ها ، همه آن قول و قرارها همین بود ،
فاصـــــــــــــــــــــــــله من و تو بین آسمان و زمین بود
تو پرواز کردی و من خاک شدم
، مثل یک قطره آب در وسعت یک کویر خشک گرفتــــــــــــــــــــــــــــــــار شدم…
یکی بود یکی نبود ، من بودم و تو نبودی ،
تا چشم بر روی هم گذاشتم ،
برای همیشه از کنارم رفتـــــــــه بودی
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: